وبلاگ نرگس حسینی نیا

احساس تنهایی در اختلال شخصیت مرزی؛ چه عواملی آن را پیش‌بینی می‌کنند؟

اختلال شخصیت مرزی (BPD) یکی از چالش‌برانگیزترین اختلالات روان‌شناختی است که با ناپایداری هیجانی، روابط بین‌فردی آشفته، و رفتارهای تکانه‌ای شناخته می‌شود. یکی از ویژگی‌های کمتر بررسی‌شده اما بسیار مهم در این اختلال، احساس مزمن تنهایی است؛ احساسی که حتی در حضور دیگران نیز تجربه می‌شود. اما چه عواملی در شکل‌گیری این احساس نقش دارند؟

در پژوهشی که سال ۱۴۰۴ توسط دکتر پیمان دوستی (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب) و دکتر نرگس حسینی‌نیا (مدرس دانشگاه آزاد واحد تهران غرب) انجام شده، تلاش شد تا عوامل روان‌شناختی مؤثر بر احساس تنهایی در افراد مبتلا به BPD شناسایی شوند. پژوهشگران این احساس را با چهار مؤلفه اصلی مورد بررسی قرار دادند:

  1. احساس خصومت
  2. حساسیت به طرد
  3. رفتارهای تکانه‌ای
  4. حالات خلقی (افسرده، آرام، شادکام)

روش پژوهش:

در این مطالعه توصیفی-همبستگی، از بین ۳۵۷ مراجعه‌کننده به یک مرکز روان‌شناسی که بر اساس یک فراخوان به پژوهش دعوت شده بودند، ۸۲ نفر بر اساس معیارهای DSM-5-TR تشخیص BPD گرفتند و از ابزارهایی استاندارد برای سنجش استفاده شد. همچنین تحلیل داده‌ها با روش رگرسیون چندگانه انجام شد.

یافته‌های کلیدی:

  • احساس خصومت، حساسیت به طرد، خلق افسرده و خلق آرام توانستند به‌طور معنادار احساس تنهایی را در این افراد پیش‌بینی کنند.
  • خلق شادکام به صورت معکوس پیش‌بینی‌کننده احساس تنهایی بود؛ یعنی هرچه شادکامی بیشتر، احساس تنهایی کمتر.
  • رفتارهای تکانه‌ای علی‌رغم ارتباط نظری با مشکلات بین‌فردی، نقش معناداری در پیش‌بینی احساس تنهایی نداشتند.

تفسیر روان‌شناختی:

به نظر می‌رسد افرادی با اختلال شخصیت مرزی، حتی در جمع نیز احساس طرد و دیده‌نشدن می‌کنند. نوسانات خلقی (به‌ویژه خلق افسرده و عدم آرامش هیجانی) و تمایلات خصمانه نسبت به دیگران، احساس «تنهایی درونی» را در آن‌ها تشدید می‌کند. در مقابل، وقتی فرد تجربه خلق شاد دارد، روابط را مثبت‌تر تفسیر کرده و کمتر احساس طرد یا انزوا می‌کند.

نتیجه‌گیری بالینی:

این پژوهش، شناخت دقیق‌تری از تجربه تنهایی در افراد دارای BPD ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که احساس تنهایی این افراد لزوماً به کم‌بودن روابط اجتماعی مربوط نیست، بلکه به تجربه درونی آن‌ها از طرد و ناپایداری هیجانی گره خورده است. این یافته‌ها می‌توانند به طراحی مداخلات روان‌درمانی دقیق‌تر کمک کنند؛ به‌ویژه با تمرکز بر مدیریت خلق، افزایش تاب‌آوری هیجانی و کاهش حساسیت به طرد.

ارجاع به این مقاله:

دوستی، پیمان.، حسینی نیا، نرگس. (۱۴۰۴) .احساس تنهایی افراد دارای اختلال شخصیت مرزی: پیش بینی بر اساس احساس خصومت، حساسیت به طرد، رفتارهای تکانه‌ای و حالات خلقی. مهارت های روانشناسی تربیتی، ۲(۱۶)، ۱۵-۲۴.

چگونه در شرایط بحران (جنگ) پذیرای هیجان‌هایمان باشیم؟

در روزهایی که صداهای انفجار و اخبار ناگوار از هر طرف می‌رسد، بدن و روان ما در حالت آماده‌باش قرار می‌گیرد. ترس، اضطراب، غم، خشم، گیجی، بی‌قراری، بی‌خوابی یا حتی بی‌حسی—این‌ها واکنش‌هایی طبیعی به شرایطی کاملاً غیرطبیعی هستند.

در این شرایط ممکن است ذهن تان به شما بگوید:
نترس! باید قوی باشی»
نباید اینقدر مضطرب باشی»
الان وقت گریه نیست، کنترل داشته باش!»
در حالی که همین تلاش برای سرکوب، بدن و روان ما را بیشتر تحت فشار قرار می‌دهد.

سرکوب هیجان، درد را بیشتر می‌کند:
وقتی هیجان هایمان را نادیده می‌گیریم یا با خودمان به خاطر آنها می‌جنگیم، آن‌ها از بین نمی‌روند؛ بلکه با شدت بیشتری بازمی‌گردند.

پذیرش هیجان ها چگونه است؟

به این موضوع توجه داشته باشید که تجربه ترس و اضطراب در این شرایط کاملا طبیعی است.

بجای انکار یا فرار از هیجان هایتان، وجود آنها را تصدیق کنید. برای مثال، می توانید بیان کنید، در حال حاضر من در حال تجربه ترس یا اضطراب هستم.بودن این هیجان در این شرایط کاملا طبیعی است و سیستم محافظت در برابر تهدید من فعال شده است.

ما می توانیم نسبت به آنچه در حال تجربه ی آن هستیم آگاه باشیم و بدون مبارزه با آنها، سعی کنیم کارهایی که واقعا در حال حاضر برایمان مهم است را انجام دهیم.

به جای جنگیدن با هیجان هایتان، به آنها فضا بدهید. دوباره به یاد داشته باشید که جنگیدن با هیجان هایتان یا سرکوب آنها، به شدت آنها می افزاید.

پذیرش افکار و هیجان هایتان به معنای تسلیم نیست؛ یعنی قدرت دیدن و در آغوش گرفتن آنچه هست، تا بتوانیم هوشمندانه عمل کنیم.

در دل شرایط سخت، اگر خود را به رسمیت بشناسیم—با همه ترس‌ها و احساساتمان—قدم اول مراقبت روانی را برداشته‌ایم.

یادمان باشد:

ما مجاز به ترسیدن هستیم.

ما مجاز به گریه کردن هستیم.
و همین احساسات، بخشی از انسان‌بودن ما در دل بحران‌ هستند.

هوش مصنوعی رقیب روان درمانی یا ابزاری کمک کننده؟

آینده روان درمانی با وجود هوش مصنوعی چگونه است؟


عصر دیجیتال چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد می‌کند. بیش از چهار میلیارد نفر در سراسر جهان از اینترنت استفاده می‌کنند و اکثر آنها با رسانه‌های اجتماعی درگیر هستند.

نویسندگان:

دکتر پیمان دوستی

دکتر نرگس حسینی نیا

عصر دیجیتال و تغییرات در نحوه ارتباطات انسانی، تأثیرات عمیقی بر روابط بین‌فردی دارد که نیازمند بررسی در روان‌درمانی است.​

سوارتز و همکاران (۲۰۲۰) پژوهشی در این خصوص انجام دادند و بیان کردند، تغییرات عصر دیجیتال می‌توانند منجر به افزایش تنهایی، اضطراب و افسردگی شوند.​ آنها عنوان کردند می توان از تکنولوژی استفاده کرد تا روان درمانی بین فردی در محیط‌های دیجیتال نیز، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند درمان از راه دور (teletherapy) و استفاده از فناوری‌های نوین در فرآیند درمان، به کار گرفته شود.

بیتی (۲۰۲۴) نیز در خصوص روان درمانی در عصر دیجیتال چنین می گوید: روان درمانی در دنیای دیجیتال، از چندین جهت به ویژه افزایش دسترسی به روان درمانی، کمک کننده بوده است. برای مثال، در این زمینه می توان به رفع موانع جغرافیایی و تداوم مراقبت اشاره کرد.

فناوری‌های نوین، از جمله رسانه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی، فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی را برای روان‌درمانی ایجاد کرده‌اند  .در کلاس های درس در دانشگاه، دانشجویان سوالاتی این چنینی را می پرسند:

  • آیا ارائه مشاوره از طریق رسانه‌های اجتماعی اخلاقی است؟
  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزین روان‌درمانگران شود؟

شاید بتوان روان درمانی ها را به دو طبقه عمده دسته بندی کرد:

۱) روان درمانی های مبتنی بر یک پروتکل دقیق و ساختار یافته

که در آنها برنامه‌های درمانی مشخصی تدوین می‌گردد. این روش به‌دلیل ساختار مشخص و تمرکز بر راه‌حل‌ها، برای برخی مراجعان مفید است.​

۲) روان درمانی های متمرکز بر مراجع:

این رویکرد بر خودشناسی و رشد فردی تأکید دارد. درمانگر نقش تسهیل‌گر را ایفا می‌کند و با طرح سؤالاتی، مراجع را به کاوش در احساسات و افکار خود ترغیب می‌کند. این فرآیند مشارکتی، به مراجعان کمک می‌کند تا راه‌حل‌های درونی خود را کشف کنند.​

سوال هایی که مطرح می شود این است:

آیا برای یک برنامه طولانی مدت روان درمانی، می توان هوش مصنوعی و استفاده از پروتکل های آماده را جایگزین روان درمانی های مبتنی بر پروتکل دقیق و ساختار یافته کرد؟

آیا مراجعین، به چیزی بیشتر از اجرای پروتکل نیاز دارند؟

آیا رابطه ی انسانی ایجاد شده بین درمانگر و مراجع، می تواند چیزهای بیشتری نسبت به اجرای صرفا پروتکل به مراجعین بدهد؟

استفاده از فناوری می‌تواند دسترسی به خدمات روان‌درمانی را افزایش دهد، اما سؤالات اخلاقی مهمی را نیز مطرح می‌کند:

  • آیا هوش مصنوعی می‌تواند پیچیدگی‌های احساسات انسانی را درک کند؟
  • آیا استفاده از الگوریتم های موجود در هوش مصنوعی، برای ارائه حمایت درمانی در شرایط حساس، اخلاقی است؟
  • چگونه می‌توان تعادل بین مزایای استفاده از هوش مصنوعی و نیاز به روابط انسانی در روان‌درمانی را برقرار کرد؟

در سال‌های اخیر، هوش مصنوعی (AI) با سرعت چشمگیری وارد عرصه سلامت روان شده است؛ از چت‌بات‌هایی که نقش شنونده‌ی همدل را بازی می‌کنند تا الگوریتم‌هایی که علائم افسردگی و اضطراب را شناسایی می‌کنند.

اما آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزینی واقعی برای روان‌درمانگر انسانی باشد؟ در حالی‌که فناوری وعده‌ی دسترسی سریع، ارزان و بی‌وقفه به «حمایت روانی» می‌دهد، باید خطرات و محدودیت‌های این جایگزینی را با دقت بررسی کرد.

نخستین محدودیت بنیادین AI در روان‌درمانی، فقدان درک هیجانی واقعی است. هوش مصنوعی می‌تواند واژگان همدلانه را تقلید کند، اما نه تجربه‌ی درونی هیجانات انسانی را دارد و نه «حضور انسانی» را بازتولید می‌کند.

رابطه‌ی درمانی، که قلب تپنده‌ی روان‌درمانی است، فراتر از تبادل کلمات است؛ این رابطه نوعی تجربه‌ی بین‌فردی است که بر بستر اعتماد، همدلی، سکوت‌های معنا‌دار، و دگرگونی تدریجی شکل می‌گیرد – چیزی که الگوریتم‌ها هنوز حتی به سطح ابتدایی آن هم نزدیک نشده‌اند.

خطر دیگر، ساده‌سازی یا کلیشه‌سازی تجربه‌ی انسانی توسط الگوریتم‌هاست. بسیاری از چت‌بات‌های درمانی بر اساس مدل‌های شناختی-رفتاری طراحی شده‌اند و به سرعت سعی می‌کنند مشکل را تشخیص دهند و راه‌حل ارائه دهند. این روند ممکن است برای برخی نشانه‌ها سودمند باشد، اما در مواردی مانند اختلالات شخصیت، تروماهای پیچیده یا بحران هویت، این رویکرد می‌تواند حتی آسیب‌زا باشد، چرا که انسان را به مجموعه‌ای از علائم یا الگوهای رفتاری فرو می‌کاهد.

از منظر اخلاقی نیز، اعتماد به هوش مصنوعی برای مداخلات درمانی جدی، چالش‌برانگیز است. چه کسی مسئول خطای تشخیصی یا توصیه‌ی نادرست AI است؟ چگونه می‌توان حریم خصوصی، رضایت آگاهانه و امنیت اطلاعات را در پلتفرم‌های درمانی مبتنی بر AI تضمین کرد؟

در نهایت، روان‌درمانی فقط گفت‌وگو نیست؛ فضا ساختن است، برای بودن، برای کاوش، برای رنج کشیدن و رشد کردن در حضور دیگری که می‌بیند، می‌شنود و می‌فهمد.

ربات‌ها شاید بتوانند گوش دهند، اما هنوز نمی‌توانند بفهمند. و در روان‌درمانی، فهمیدن چیزی فراتر از تحلیل زبان است؛ نوعی دیدن انسان است، با تمام پیچیدگی‌ها، دردها و امیدهایش.

با گسترش روزافزون فناوری‌های دیجیتال در حوزه سلامت روان، از پلتفرم‌های درمان آنلاین گرفته تا هوش مصنوعی و ربات‌های گفت‌وگومحور، این سؤال اساسی مطرح می‌شود: در جهانی که دستگاه‌ها می‌توانند بشنوند، تحلیل کنند و پاسخ دهند، روان‌شناس انسانی چه نقشی دارد؟ آیا جایگاه او تضعیف می‌شود یا معنای تازه‌ای می‌یابد؟

واقعیت این است که فناوری می‌تواند در روان‌درمانی نقش مکمل ایفا کند، اما نمی‌تواند جایگزین روان‌شناس شود. آنچه درمانگر انسانی به اتاق درمان می‌آورد، چیزی فراتر از اطلاعات و مداخلات تکنیکی است؛ او خود «ابزار درمان» است. حضور درمانگر، با تمام ویژگی‌های انسانی‌اش—از لحن صدا تا حالت چهره، از مکث‌های معنادار تا واکنش‌های هیجانی—بخشی از فرآیند درمان است، نه صرفاً واسطه‌ای برای اجرای تکنیک.

پژوهش ها نشان می دهند، صرف‌نظر از رویکرد درمانی و پروتکل مورد استفاده در جلسات روان درمانی، قسمت مهمی از فرایند تغییر، مرتبط با رویکرد یا پروتکل درمانی نیست، بلکه این ارتباط انسانی بین درمانگر و مراجع است که اساس روان‌درمانی مؤثر را ایجاد می کند. اعتماد و رابطه‌ای که در این فرآیند شکل می‌گیرد، زمینه‌ساز تغییرات معنادار در زندگی مراجعان است.​

درمانگر در عصر دیجیتال، تنها منتقل‌کننده دانش نیست؛ او خالق «فضا»ست—فضایی برای درک شدن، دیده شدن، و ارتباط واقعی. او کسی است که تجربه‌ی مراجع را نه صرفاً با تفسیر، بلکه با هم‌احساسی و پذیرش لمس می‌کند. این نوع از تماس انسانی، که اغلب در سکوت‌ها، اشک‌ها و نگاه‌ها متجلی می‌شود، چیزی نیست که هوش مصنوعی بتواند تقلید کند.

همچنین در این عصر پرشتاب، درمانگر نقشی مهم در مقابله با «ازخودبیگانگی دیجیتال» ایفا می‌کند. بسیاری از افراد، با وجود ارتباطات آنلاین گسترده، از تنهایی عمیق رنج می‌برند. روان‌شناس با احیای رابطه‌ی انسانی، به بازسازی پیوندهای اصیل درونی و بیرونی مراجعان کمک می‌کند—پیوندهایی که الگوریتم‌ها توان بازسازی آن را ندارند.

در نتیجه، اگرچه ابزارهای دیجیتال می‌توانند روان‌درمانی را تسهیل، تسریع و گسترش دهند، اما درمان بدون انسان، صرفاً مکالمه‌ای خالی است.  روان‌شناس در عصر دیجیتال نه‌تنها ضروری است، بلکه به دلیل انسانی بودنش، پررنگ‌تر و ارزشمندتر می‌شود. در جهانی که همه چیز در حال اتوماتیک شدن است، انسان بودنِ درمانگر، درمان است.

ورود هوش مصنوعی به حوزه روان‌درمانی، برای بسیاری از روان‌شناسان با اضطراب، پرسش و حتی ترس همراه بوده است. آیا AI جای ما را می‌گیرد؟ آیا درمان انسانی به حاشیه رانده می‌شود؟ اما شاید به جای مقاومت صرف، زمان آن رسیده باشد که با نگاهی واقع‌بینانه و خلاق، هوش مصنوعی را نه رقیب، بلکه ابزاری کمکی برای غنی‌تر کردن تجربه درمانی بدانیم.

در این مسیر، چند توصیه برای روان‌شناسان قابل توجه است:

۱. یادگیری و آگاهی، پیش‌نیاز توانمندسازی است

روان‌شناس امروز نیاز دارد که با مفاهیم پایه‌ای هوش مصنوعی، پلتفرم‌های درمانی دیجیتال، و شیوه عملکرد الگوریتم‌ها آشنا باشد. این آگاهی نه برای «تکنولوژی‌دوست شدن»، بلکه برای تحلیل انتقادی، استفاده هدفمند و حفظ جایگاه حرفه‌ای ضروری است.

۲.  AI را به خدمت بگیرید، نه بالعکس

ابزارهای هوش مصنوعی می‌توانند به روان‌شناسان در تحلیل داده‌ها، پیگیری پیشرفت مراجع، ارائه تمرینات خانگی و حتی طراحی مداخلات ساختاریافته کمک کنند. اما تصمیم‌گیری نهایی، تشخیص بالینی، و مدیریت رابطه‌ی درمانی باید همچنان توسط درمانگر انسانی انجام گیرد.

۳. مرز اخلاقی را پررنگ نگه دارید

در استفاده از AI، روان‌شناس باید به اصولی چون حفظ حریم خصوصی، رضایت آگاهانه، عدم آسیب‌رسانی و شفافیت پایبند باشد. نباید اجازه داد فناوری باعث ساده‌سازی بیش از حد تجربه‌های انسانی یا نادیده‌گرفتن بافت فرهنگی-اجتماعی شود.

۴. بر قدرت رابطه انسانی تأکید کنید

حتی بهترین الگوریتم‌ها، توان ایجاد رابطه‌ای مبتنی بر اعتماد، شفقت و پذیرش بی‌قیدوشرط را ندارند. روان‌شناس می‌تواند در فضای دیجیتال هم، آن حضور انسانی را حفظ کند؛ با صمیمیت، همدلی و توجه واقعی.

۵. همکار باشید، نه قربانی تغییر

با مشارکت در طراحی، ارزیابی و نقد سیستم‌های AI، روان‌شناسان می‌توانند نقش فعالی در جهت‌دهی به آینده روان‌درمانی ایفا کنند. آینده روان‌درمانی، نه تکنولوژیک صرف، بلکه ترکیبی از «فناوری هوشمند» و «حضور انسانی آگاه» خواهد بود.

عصر دیجیتال، با تمام پیچیدگی‌ها و امکاناتش، روان‌شناسی را بر سر یک دوراهی قرار داده است: یا در برابر تغییر مقاومت کنیم و به‌تدریج از جریان تحول کنار گذاشته شویم، یا هوشیارانه و اخلاق‌مدار، این موج را به فرصتی برای بازتعریف نقش خود تبدیل کنیم.

هوش مصنوعی، هرچند قدرتمند و شگفت‌انگیز، همچنان فاقد جوهره‌ی انسانی است:

 تجربه‌ی زیسته، درد مشترک، نگاه همدلانه، و سکوتی که معنا دارد. اما این به معنای طرد کامل آن نیست. ما می‌توانیم AI را در جایگاهی که شایسته‌اش است به خدمت بگیریم: به‌عنوان دستیار دقیق، نه درمانگر جایگزین؛ به‌عنوان ابزار تسهیل‌گر، نه صدای اصلی در درمان.

در نهایت، آینده‌ی روان‌درمانی نه با تصمیم دولت‌ها یا شرکت‌های فناوری، بلکه با کنش حرفه‌ای و آگاهانه‌ی روان‌شناسان شکل می‌گیرد. ما تصمیم می‌گیریم که چگونه با فناوری مواجه شویم: از موضع ضعف و واهمه، یا با جسارت و خلاقیت. می‌توانیم فضایی خلق کنیم که در آن انسان و ماشین در کنار هم کار کنند، اما فهم، معنا، رابطه و تحول، همچنان در دستان انسان باقی بماند.

آینده‌ای که پیش روی ماست، نوشته نشده؛ آینده‌ای است که خودمان انتخاب می‌کنیم.

میگرن و اضطراب چگونه به هم مرتبط هستند؟

میگرن و اضطراب ارتباط نزدیکی با هم دارند و اغلب با هم بروز می کنند. اضطراب می تواند بر افراد مبتلا به میگرن تأثیر بگذارد و چرخه ای از استرس و درد ایجاد کند که بر زندگی روزمره آنها تأثیر می گذارد. برای برخی، اضطراب حتی ممکن است به شروع یا بدتر شدن میگرن کمک کند و چالش‌های بیشتری را در مدیریت وضعیت آنها ایجاد کند.

اختلالات اضطرابی مانند اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، اختلال هراس و فوبیای اجتماعی در افراد مبتلا به میگرن بیشتر از جمعیت عادی است. این امر به ویژه برای کسانی که مبتلا به میگرن مزمن هستند، که در آنها با افزایش فراوانی و شدت میگرن، سطح اضطراب افزایش می یابد، صدق می کند.

نویسنده: داون باس، ۲۰۲۴

ترجمه: دکتر نرگس حسینی نیا

چرا اضطراب همراه با میگرن ایجاد می شود؟

اضطراب مرتبط با میگرن اغلب ناشی از عدم اطمینان در مورد حملات میگرنی است. نگرانی های رایج عبارتند از:

پیش بینی درد: ترس از اینکه میگرن بعدی چه زمانی رخ دهد می تواند یک حالت اضطراب دائمی ایجاد کند. تأثیر بر برنامه ها: نگرانی در مورد از دست دادن رویدادهای مهم، کار یا فعالیت های اجتماعی به دلیل حمله میگرن. تصمیمات زندگی: اضطراب همچنین می تواند با نگرانی در مورد تصمیمات بزرگتر زندگی، مانند فرصت های شغلی یا برنامه ریزی خانواده، که ممکن است تحت تاثیر میگرن باشد، ایجاد شود. عملکرد روزانه: نگرانی در مورد اینکه چگونه میگرن بر روابط، امور مالی و مدیریت کلی زندگی تأثیر می گذارد، می تواند اضطراب را تشدید کند. با توجه به ماهیت غیرقابل پیش بینی و اغلب ناتوان کننده میگرن، این نگرانی ها منطقی هستند. با این حال، اضطراب مداوم می تواند بر ذهن و بدن تأثیر بگذارد و منجر به چرخه ای از استرس شدید و تشدید علائم میگرن شود.

علل سردرد با فشار بالا چیست؟

عوامل متعددی می تواند منجر به سردرد با فشار بالا شود، از جمله:

جمعیت شناسی: در زنان بیشتر از مردان و در افراد دارای اضافه وزن شایع است.

داروها: برخی داروها، مانند آنتی بیوتیک های تتراسایکلین (مانند داکسی سایکلین یا مینوسیکلین)، می توانند باعث سردرد با فشار بالا شوند. استفاده بیش از حد از مکمل‌های ویتامین A نیز می‌تواند در این امر نقش داشته باشد.

شرایط زمینه ای: برخی از شرایط پزشکی مانند بیماری کوشینگ، نارسایی کلیه و سندرم های مرتبط با سطوح بالای کورتیزول یا آلدوسترون می توانند این خطر را افزایش دهند.

آیا اضطراب می تواند میگرن را بدتر کند؟

بله، اضطراب می‌تواند با افزایش ناتوانی کلی و کاهش کیفیت زندگی، زندگی افراد مبتلا به میگرن را دشوارتر کند. اضطراب ممکن است باعث شود افراد به دلیل ترس از تداخل حمله میگرنی با آن برنامه ها از انجام برنامه ها یا تعهدات اجتناب کنند. این رفتار اجتنابی می تواند منجر به افزایش انزوای اجتماعی و استرس شود و هر دو علائم میگرن و اضطراب را تشدید کند.

در حالی که اضطراب در میان افراد مبتلا به میگرن رایج است، درمان اضطراب زمینه‌ای می‌تواند تأثیرات مثبتی بر مدیریت علائم میگرن داشته باشد. مطالعات نشان داده اند که کاهش دفعات میگرن از طریق درمان موثر اغلب به بهبود اضطراب و بهزیستی کلی منجر می شود.

چگونه می توان علائم اضطراب مرتبط با میگرن را شناسایی کرد؟

افراد مبتلا به میگرن ممکن است علائم اضطراب را تجربه کنند بدون اینکه همیشه آنها را تشخیص دهند. برخی از علائم رایج اضطراب عبارتند از:

نگرانی مداوم: افکار مداوم در مورد رویدادها یا نگرانی های آینده، به ویژه در مورد محرک های میگرن و تأثیر آنها بر زندگی.

بی قراری فیزیکی: مشکل در یک جا نشستن، بی قراری، یا احساس “مشوش” بودن.

مشکل در خواب: بی خوابی ناشی از افکار مسابقه ای (الگوهای فکری سریع و مداوم و پرتکرار) یا نگرانی در مورد حمله بعدی میگرن.

تحریک پذیری: احساس تندخویی، بی قراری، یا به راحتی نا امیدی.

تغییرات در اشتها: یا کمبود اشتها یا پرخوری به عنوان راهی برای مقابله با استرس.

این علائم ممکن است همیشه به راحتی در خود تشخیص داده نشود و دیگران ممکن است قبل از اینکه فرد متوجه آنها شود به آنها اشاره کنند.

مراحل مدیریت اضطراب مرتبط با میگرن

مدیریت اضطراب در کنار میگرن مستلزم ترکیبی از راهبردها است. در اینجا چند مرحله توصیه می شود:

  1. با یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی مشورت کنید

با بحث در مورد علائم اضطراب با یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی، مانند پزشک مراقبت های اولیه یا متخصص سردرد، شروع کنید. آنها ممکن است روان درمانی را توصیه کنند و می توانند شما را برای درمان بیشتر به متخصصان سلامت روان ارجاع دهند.

  1. به عوامل سبک زندگی توجه کنید

بهبود برخی عادات سبک زندگی می تواند به کاهش علائم اضطراب و میگرن کمک کند:

خواب: با تمرین تکنیک های آرامش بخش، مانند تنفس عمیق یا تصاویر هدایت شده، برای آرام کردن افکار مسابقه ای قبل از خواب، از خواب باکیفیت اطمینان حاصل کنید.

ورزش: حرکت منظم می تواند به کاهش استرس و اضطراب کمک کند. حتی فعالیت بدنی سبک نیز می تواند تاثیر مثبتی داشته باشد.

تغذیه و آبرسانی: یک رژیم غذایی متعادل را حفظ کنید، هیدراته بمانید و از محرک هایی مانند کافئین و نوشیدنی های انرژی زا که ممکن است اضطراب را افزایش دهند اجتناب کنید.

۳) روان درمانی را در نظر بگیرید

نشان داده شده است که چندین روش روان درمانی در مدیریت اضطراب موثر هستند:

درمان های شناختی رفتاری: به افراد کمک می کند تا الگوهای افکار منفی را شناسایی کرده و آن ها را با افکار متعادل تر و واقع بینانه جایگزین کنند. برای مدیریت اضطراب و میگرن بسیار موثر است.

نوروفیدبک و بیوفیدبک: این درمان شامل نظارت بر پاسخ های فیزیولوژیکی (مانند ضربان قلب و تنش عضلانی) و استفاده از تکنیک های آرام سازی برای مدیریت آنها است.

کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR): تمرین های ذهن آگاهی و مدیتیشن می تواند به افراد در مدیریت استرس، بهبود تنظیم هیجانی و حتی کاهش دفعات میگرن کمک کند.

مدیتیشن و تکنیک های آرامش:تمرینات مدیتیشن و تمرکز حواس می تواند سیستم عصبی را آرام کند، اضطراب و استرس را کاهش دهد. با تمرین منظم، افراد می توانند توانایی مدیریت اضطراب را به طور موثرتر، چه در طول دوره و چه در خارج از دوره های میگرنی، توسعه دهند.

چه زمانی باید با یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی صحبت کرد؟

اگر اضطراب به طور قابل توجهی بر زندگی روزمره شما تأثیر می گذارد، مهم است که از یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی کمک بگیرید.

متخصصان سلامت روان، مانند روانشناسان یا مددکاران اجتماعی، می توانند درمان و پشتیبانی را برای کمک به مدیریت اضطراب ارائه دهند.

همچنین می‌توانید گزینه‌های درمانی را از طریق پلتفرم‌های آنلاین، کتاب‌ها یا برنامه‌هایی که بر تکنیک‌های شناختی-رفتاری، تمرکز حواس و آرامش تمرکز دارند، کشف کنید.

اضطراب و میگرن اغلب در هم تنیده هستند و چالش های بیشتری را برای کسانی که با درد مزمن زندگی می کنند ایجاد می کند. با این حال، با استراتژی های مناسب، اضطراب را می توان به طور موثر مدیریت کرد، کیفیت کلی زندگی را بهبود بخشید و حتی تاثیر میگرن را کاهش داد. چه از طریق تغییر سبک زندگی، رفتار درمانی، یا تمرین‌های تمرکز حواس، راه‌های زیادی برای بازیابی کنترل و رهایی از علائم اضطراب و میگرن وجود دارد.

خودکشی: چیزهای بیشتری درباره‌ی آن بدانیم

هرگاه که خبر خودکشی فردی به گوش‌مان، می‌رسد، سوال‌های زیادی در ذهن‌مان جریان پیدا می‌کند. فارغ از اینکه چرا فردی تصمیم به پایان دادن زندگی خود می‌گیرد، در اینجا قصد داریم برای پیشگیری و نجات جان انسان‌ها، مطالبی را بیان کنیم.

نویسندگان: پیمان دوستی/ نرگس حسینی نیا

باور نادرست اول: پرسش یا صحبت درباره خودکشی، احتمال انجام آن را افزایش می‌دهد. باید بگویم، یافته‌های پژوهشی این باور را تایید نمی‌کنند و برعکس، صحبت و پرسش درباره‌ی آن، می‌تواند اطلاعاتی به ما بدهد تا با آن بتوانیم جان فرد را نجات دهیم. پس، شیوه درست برخورد چنین است که در خصوص اینکه آیا فرد نقشه‌ای برای خودکشی دارد یا نه سوال بپرسید. داشتن نقشه حاکی از جدی تر بودن موضوع است.

باور نادرست دوم: اگر به فرد بگوییم خودکشی مال آدم‌های ضعیف است، انگیزه او برای پایان دادن به زندگی‌اش از بین می‌رود. در خصوص این باور نادرست نیز باید بگویم، این رفتار به شدت آسیب زننده است و می‌تواند پیامدهای غیر قابل جبرانی به همراه داشته باشد. بهتر است فرد را برای کمک گرفتن و طی کردن فرایند لازم تشویق کنید.

باور نادرست سوم: اگر به آنها یادآور شوید که وضعیت خوبی دارند و زندگی آنها از دیگران بهتر است، از تصمیم خود مبنی بر پایان دادن به زندگی‌شان منصرف می‌شوند. باید بگوییم، این باور به شدت نادرست است و اگر به این افراد تلقین کنید که از دیگران بهتر هستند، باعث احساس گناه و بی ارزشی بیشتر در آنها می شود.

باور نادرست چهارم: اگر مشکلات و دلایل او را ساده سازی کنید، از تصمیمش منصرف می‌شود. این باور نیز، به شدت نادرست است و این کار معمولا پیامدهای ناگواری به همراه دارد. بهتر است به جای ساده سازی، به آنها گوش کنید و اجازه دهید احساس هایشان را بیان کنند و بدون قضاوت، نگرانی تان را بیان کنید. ادبیات صحبت کردن‌تان می‌تواند به این شکل باشد: من اینجا هستم تا تو را همراهی کنم. بیا باهم صحبت کنیم. من نگرانم که چه چیزی به سر تو خواهد آمد.

احتمالا بسیاری از ریسک فاکتورهای خودکشی مانند داشتن برخی اختلالات روان‌شناختی چون افسردگی، دوقطبی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال استرس پس از سانحه، وسواس و … را می‌شناسید. پس در اینجا می‌خواهیم برخی از نشانه‌هایی که شاید کمتر با آنها آشنا باشید، اما به عنوان علایم هشدار دهنده خودکشی در نظر گرفته می‌شوند را بیان کنیم.

۱) انجام برخی رفتارها مانند: بخشیدن اموال، تمیز کردن اتاق، دور انداختن اشیای با ارزش و …

۲) شاد شدن ناگهانی پس از یک دوره طولانی- ممکن است اطرافیان تصور کنند که فرد بهبود پیدا کرده است، اما این شاد شدن ناگهانی جای نگرانی دارد.

۳) بی علاقگی به فعالیت های لذت بخش، شکایت‌های مکرر از علایم جسمی با ریشه روانی مانند سر درد، خستگی، دل درد و …

۴) تلویحات کلامی: دیگر نمی خواهم مشکلی برایتان باشم. دیگر چیزی مهم نیست. دیگر نمی خواهم شما را ببینم.

۵) کناره گیری از دوستان، اطرافیان و کارهای روزمره

۶) بی حالی همیشگی، تغییر در عادت های خواب و خوراک، تغییرات شخصیتی قابل ملاحظه

۷) عوامل موقعیتی مثل مشکلات شغلی یا تحصیلی، از دست دادن و فقدان

۸) سابقه اختلالات روان‌شناختی یا خودکشی در تاریخچه خانوادگی (شامل فامیل‌هایی با نسبت خونی)

پرورش خودِ شفقت ورز چطور به ما کمک می کند؟

این فیلم درباره فردی به نام استورات است که تجربه صداهای درونی دردناک و آزار دهنده ای دارد. تجربه چنین صداهایی در بسیاری از انسان ها مشترک است و اغلب به تجربه های دردناک زندگی ما در گذشته مرتبط می شوند.

گاها ما انتقادهای تندی از خودمان داریم یا در برخی مواقع از رویارویی با وقایع می ترسیم. در برخی افراد، سیستم محافظت در برابر  تهدید بسیار رشد یافته است و هشدارهایی بیش از آنچه باید، به ما می دهد.

استوارت به وسیله درمانگرش یادگرفت خودِ شفقت ورزش را پرورش دهد و احساس امنیت بیشتری کند.

این فیلم توسط کلینیک روانشناسی و مشاوره پذیرش و تعهد به فارسی ترجمه و زیر نویس شده است.

شناسایی ارزش ها

برای شناسایی ارزش ها در ابتدا باید بدانیم تفاوت ارزش با هدف چیست؟

ارزش‌ها و اهداف اساساً متفاوت هستند و اکثر ما را گیج می‌کنند. این مسئله به این دلیل است که ما در جامعه‌ای متمرکز بر هدف (نه جامعه‌ای متمرکز بر ارزش‌ها) زندگی می‌کنیم. اغلب مردم وقتی از کلمه “ارزش‌ها” استفاده می‌کنند، در واقع در مورد “اهداف” صحبت می‌کنند. تفاوت در اینجاست: ارزش‌ها، آنطور که شما می‌خواهید رفتار کنید را توصیف می‌کنند، در حالی‌که اهداف، آنچه را که می‌خواهید به دست آورید را توصیف می‌کنند. اگر می‌خواهید یک شغل عالی پیدا کنید، یک خانه بزرگ بخرید، شریک زندگی پیدا کنید، ازدواج کنید یا بچه‌دار شوید، همه این‌ها اهداف هستند. همه آنها را می‌توان در لیست “کارهایی که باید انجام داد” بررسی کرد: “هدف به دست آمد!”. در مقابل، ارزش‌ها عبارتند از نحوه رفتار شما: در حین حرکت به سمت اهداف، رسیدن به اهداف و حتی زمانی که به اهداف خود نمی‌رسید!

منبع: وقتی زندگی ضربه سختی می زند/ راس هریس(۲۰۲۲)

ترجمه: نرگس حسینی نیا، پیمان دوستی (۱۴۰۱)

برای مثال، اگر قرار است ارزش‌های شما عشق، مهربانی و مراقبت باشد، می‌توانید همین الان و برای همیشه به این شیوه رفتار کنید- حتی اگر هرگز به هدف مثلاً پیدا کردن شریک یا بچه دار شدن نرسیدید. اگر قرار است ارزش‌های شما در محل کار مولد، کارآمد، اجتماعی، بادقت و مسئولیت‌پذیر باشند، می‌توانید همین الان به این روش‌ها رفتار کنید، حتی اگر شغل‌تان کاملاً افتضاح باشد.

حالا فرض کنید می‌خواهید شما را دوست داشته باشند یا مورد احترام قرار بگیرید- آیا این‌ها ارزش هستند؟ نه، آنها اهداف هستند! آنها در تلاش برای به دست آوردن چیزی هستند- در این مثال، برای به دست آوردن عشق یا احترام از طرف دیگران هستند. ارزش‌های شما درباره این است که می‌خواهید در حین دنبال کردن آن اهداف (چه به آن‌ها برسید چه نرسید)، چه رفتاری داشته باشید. اگر می‌خواهید عشق بورزید یا محترم باشید، اینها ارزش‌ هستند؛ هر زمان که بخواهید می‌توانید نسبت به خود یا دیگران باعشق یا با‌احترام عمل کنید. اما دوست داشته شدن یا مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران، اهداف هستند (برخی افراد آنها را «نیاز» می‌نامند)، و آنها خارج از کنترل ما هستند. ما نمی‌توانیم کاری کنیم که کسی ما را دوست داشته باشد یا به ما احترام بگذارد. اما اگر با عشق و احترام نسبت به خود و دیگران رفتار کنیم، این احتمال وجود دارد که در ازای آن، مورد محبت و احترام قرار بگیریم.

هم ارزش‌ها و هم اهداف مهم هستند، اما باید تفاوت‌های آنها را در نظر بگیریم. ساده‌ترین راه برای به خاطر سپردن تفاوت آنها این است که اهداف، آنچه را که می‌خواهم داشته باشم، به‌دست بیاورم یا به آن برسم را توصیف می کند. ارزش‌ها؛ اینکه من می‌خواهم با خودم، دیگران یا دنیای اطرافم چگونه رفتار کنم را توصیف می‌کنند.

اگر این موضوع هنوز چندان برای شما منطقی نیست، یا مفهوم کلی آن را درک کرده‌اید، اما کاملاً مطمئن نیستید که ارزش‌های شخصی شما چیست… یا نمی توانید آنها را حدس بزنید، این اتفاق کاملا طبیعی است. وقتی برای اولین بار با افراد درباره معنا، هدف یا ارزش‌ها صحبت می‌کنیم، اغلب مضطرب یا گیج می‌شوند، یا به اصطلاح مغزشان قفل می‌کند. بنابراین از طریق چند تمرین به آنها کمک می‌کنیم تا آن ‌را متوجه شوند. اولین مورد، شامل بیرون آوردن «خرد پنهانی» است که در زیر خود قضاوت‌گری خشن دفن شده است.

چطور ذهن‌تان می‌خواهد کمک کند؟

با چند لحظه وقت گذاشتن برای لنگر انداختن، این تمرین را شروع کنید.

اکنون برخی از قضاوت‌های خشن خود را که ذهن‌تان مدام به شما می‌گوید، به خاطر بیاورید.

یک لحظه برای نام‌گذاری این داستان یا الگو- شاید «خود قضاوتی» یا «داستان به اندازه کافی خوب نیست» یا «منتقد درونی»- وقت بگذارید.

اکنون در نظر بگیرید، وقتی ذهن‌تان شما را قضاوت می‌کند، چگونه می‌خواهد کمک کند؟

آیا سعی دارد به شما کمک کند از گذشته درس بگیرید؟

آیا این تلاشی برای حل یک مشکل، آماده کردن شما برای چیزی یا برنامه‌ریزی است؟

آیا سعی دارد شما را از چیزی در آینده نجات دهد، از شما محافظت کند یا شما را برای چیزی در آینده آماده کند؟

آیا شما را با کسی یا چیزی که مهم است مرتبط می‌کند؟

آیا به شما یادآوری می‌کند که مراقب خود یا شخص دیگری باشید؟

تلاش می‌کند به شما کمک ‌کند در چه چیزی متفاوت یا بهتر عمل کنید؟

سعی دارد چه ویژگی‌های شخصی‌ای را در شما آشکار کند؟

نمونه ای از فهرست ارزش‌های ACT به شما کمک می کند تا از آنچه واقعاً در زندگی شما مهم است آگاه باشید، که می توانید در مطلب فهرست ارزش ها آن را مطالعه کنید.

نقش سیستم عصبی روده در عملکرد روده

سیستم عصبی روده (ENS)، یا “مغز کوچک” در روده، به اعصاب دیواره روده اشاره دارد که نحوه واکنش روده به غذا را کنترل می کند و هضم، جذب مواد مغذی و دفع مواد زائد را تنظیم می کند.

منبع: https://www.psychologytoday.com

ترجمه: نرگس حسینی نیا

هنگامی که سیستم گوارش به درستی کار نمی کند، ممکن است علائمی مانند اسهال، یبوست، استفراغ و درد شکم رخ دهد. این پاسخ ها همگی شامل اعمال سیستم عصبی روده ای می شوند.

در دستگاه گوارش (GI)، زنجیره‌ای از اعصاب به نام مدارهای عصبی در دیواره روده قرار دارند. آنها ویژگی های مختلف عملکرد دستگاه گوارش مانند تحرک و ترشح را تنظیم می کنند. در حالی که این مدارهای عصبی می توانند توسط مغز کنترل شوند، می توانند به طور مستقل نیز عمل کنند. سیستم عصبی روده دارای ویژگی های خاص بسیاری است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

حساسیت: سیستم عصبی روده ENS می تواند ارگانیسم های مهاجم مانند باکتری ها و ویروس ها را حس کند. این یک واکنش محافظتی مانند استفراغ یا اسهال را فعال می کند. همچنین می تواند مواد مغذی را حس کرده و هضم را فعال کند.

تحرک روده: سیستم عصبی روده اطلاعات مربوط به مواد مغذی و پاتوژن های مهاجم را پردازش می کند. این کار رفتارهای مناسب روده را فعال می کند، مانند مخلوط کردن محتویات در اطراف، برای هضم یا حرکت دادن آنها در امتداد روده برای دفع.

ترشح: سیستم عصبی روده همچنین می تواند فعالیت ماهیچه ها یا غدد روده را فعال یا سرکوب کند.

سلول های عصبی روده همه این اعمال را تنظیم می کنند. در بیماران مبتلا به بیماری های گوارشی همراه با التهاب، مانند بیماری کرون یا کولیت اولسراتیو، فعالیت هایی مانند حساسیت، تحرک و ترشح تغییر می کند و افراد از طیف وسیعی از علائم رنج می برند.

اکتشافات اخیر نشان داده اند که التهاب منجر به تغییراتی در پاسخ اعصاب می شود. که می تواند تحرک و حساسیت دستگاه گوارش را مختل کند و ممکن است در اختلالات عملکردی دستگاه گوارش نقش داشته باشد. این تغییرات در عملکرد دستگاه گوارش می تواند طولانی مدت باشد و حتی پس از رفع التهاب نیز ادامه یابد.

نقش روانشناس در درمان مشکلات مزمن گوارشی

همانطور که گفته شد مدارهای عصبی موجود در دیواره روده را می توان توسط مغز کنترل کرد. محور روده و مغز (GBA) یک سیستم ارتباطی بین دستگاه گوارش و مغز است. این مسیر دو جهته است، یعنی مغز با روده ارتباط برقرار می کند و روده نیز اطلاعات را به مغز مخابره می کند. استرس – رویدادهای استرس زا و همچنین استرس طولانی مدت یا مکرر می توانند منجر به اختلال در تنظیم محور روده-مغز شوند.

بنابراین یکی از فرایندهای روان درمانی که توسط روانشناس سلامت در کار با افراد دارای مشکلات مزمن گوارشی مانند سندرم روده تحریک پذیر انجام می شود، کمک به آنها برای بازیابی اختلال ایجاد شده در محور روده- مغز است تا عملکرد این محور اصلاح شود.

چرا وقتی تشخیص برای شما، سندرم روده تحریک پذیر (IBS) است، توصیه می شود به روانشناس مراجعه کنید؟

بسیاری از افراد زمانی که پزشک به آنها توصیه می کند که به روانشناس مراجعه کنند، دچار پریشانی و اضطراب می شوند. این واکنش اغلب از این باور ناشی می‌شود که ارجاع به یک روانشناس، فرضیاتی را در مورد علائم «همه در سر شما» یا نتیجه «بیماری روانی» به همراه دارد.

منبع: MED.UNC.EDU

ترجمه: نرگس حسینی نیا

اینها دو تا از بزرگترین تصورات غلط در مورد عملکرد روانشناسی در یک محیط پزشکی هستند و اغلب می توانند مانع از دستیابی بیماران به کاهش معنی دار علائم شوند. در این مبحث، امیدوارم برخی از این تصورات نادرست، در مورد روانشناسی را در یک محیط پزشکی برطرف کنیم، و با انجام این کار، چند مورد از مزایایی را که ممکن است بتوانید در کار با یک روانشناس برای رسیدگی به علائم سندرم روده تحریک پذیر  خود به دست آورید، بیان کنم.

  • اول از همه اینکه، مشکلات جسمی شما واقعی است!
  • اگر پزشک به شما توصیه می کند که با یک روانشناس ملاقات کنید، به این معنی نیست که علائم “همه در سر شما هستند” یا نتیجه یک  “بیماری روانی” هستند.
  • تجربه شما از سندرم روده تحریک پذیر  احتمالاً برای شما ناتوان کننده خواهد بود و می تواند تأثیرات گسترده ای بر روی خودتان، عزیزان شما و فعالیت هایی که می خواهید در آن شرکت کنید داشته باشد.
  • اگر احساس بیماری می کنید و علائم زیادی از سندرم روده تحریک پذیر  دارید، ممکن است سطح استرس و ناراحتی بیشتری را نیز تجربه کنید. این استرس و ناراحتی به چرخه ای از بدتر شدن علائم کمک می کند که می تواند به سندرم روده تحریک پذیر  شدیدتر تبدیل شود.
  • روانشناسان و پزشکان با شما همکاری می کنند تا این چرخه را قطع کنید و به شما کمک کنند تا تعداد و شدت علائم خود را کاهش دهید. روانشناس بر افکار، احساسات و رفتارهایی تمرکز می‌کند که مانع مقابله مؤثر با علائم زیست‌پزشکی می‌شوند و همچنین بر آموزش شما و اطرافیان تمرکز دارد. یکی از سوالاتی که ممکن است هنگام ورود به دفتر روانشناس از شما پرسیده می شود؛ این است که “چه اقداماتی برای مراقبت از خود انجام می دهید؟” افزایش تعداد رفتارهای خودمراقبتی خوبی که در حال اجرای آنها هستید، اغلب جای خوبی برای شروع درمان علائم شما است.

گاهی اوقات بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر با بار سنگین استرس ها و شرایط زندگی گذشته دست و پنجه نرم می کنند. در حالی که صحبت کردن در مورد این رویدادها گاهی اوقات می تواند مفید باشد. نیازی نیست که تمرکز، درمان باشد تا پیشرفت را مشاهده کنید. اغلب، یادگیری داشتن خوابِ خوب، بهداشت، کاهش استرس، و سایر راهبردهای مقابله ای برای مواجهه با موقعیت ها می تواند کمک زیادی به شما کند که به جای اینکه احساس کنید سندرم روده تحریک پذیر  شما را کنترل می کند، شما بیشتر بر علائم خود کنترل دارید. افزایش کنترل بر علائم، یکی دیگر از گام‌های بهبود سندرم روده تحریک پذیر  است. اغلب، افراد ناراحتی مربوط به مشکلات و مشکلات ناشی از علائم سندرم روده تحریک پذیر  را بیشتر تجربه می کنند تا خود علائم سندرم روده تحریک پذیر . به عنوان مثال، گاهی اوقات بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر  به دلیل ترس از بی اختیاری، هنگام خروج از خانه یا هر محیط “معروف” مضطرب می شوند. با گذشت زمان، این ترس افزایش می‌یابد و مکان‌ها و فعالیت‌های کمتری «امن» تلقی می‌شوند که منجر به کناره‌گیری از فعالیت‌هایی می‌شود که قبلاً از آنها لذت می‌بردید. این ترس یا “اضطراب پیش بینی” بخشی از یک چرخه معیوب است که در واقع می تواند علائم شما را بدتر کند یا حتی به یک دوره بی اختیاری کمک کند. از طریق مهارت آموزی و تمرین‌های رفتاری توسعه‌یافته، روان‌شناس می‌تواند به شما کمک کند این ترس‌ها را کاهش دهید و دوباره در فعالیت‌هایی که می‌خواستید شرکت کنید، در نتیجه به شما کمک می‌کند چرخه معیوب علائم خود را بشکنید.

روانشناسان همچنین برای بررسی رفتارها، افکار و احساساتی که مانع از مقابله موثر با علائم سندرم روده تحریک پذیر  شما می شوند، با شما همکاری می کنند. درست مانند پزشکان، هدف نهایی ما به عنوان روانشناس این است که خودمان را غیرضروری کنیم. ما این کار را با کمک به شما در توسعه مهارت‌های خود انجام می‌دهیم که به شما امکان می‌دهد موقعیت‌های چالش‌برانگیز را به طور مؤثرتری توسط خودتان مدیریت کنید. اگر با یک تشخیص پزشکی زندگی می کنید، به احتمال زیاد در حال حاضر “توصیه های” زیادی از اطرافیان خود دریافت کرده اید. به احتمال زیاد، یک روانشناس به شما “نصیحت” نمی کند. در عوض، او با شما همکاری خواهد کرد تا برنامه خود را برای رسیدگی به علائمی که شما را آزار می دهد، ایجاد کنید. برنامه ها و دستورالعمل های درمانی با هدف کلیِ کمک به بهبود تصویر علائم خود به صورت مشترک ایجاد می شوند.

پس روانشناسی چگونه کار می کند؟

هیچ جادویی وجود ندارد. سندرم روده تحریک پذیر  یک تشخیص است که شامل حساس شدن انتهای عصبی در دستگاه گوارش است. این حساسیت می تواند از منابع مختلف (عفونت، التهاب، استرس قابل توجه یا فعال شدن مزمن سیستم عصبی خودمختار) رخ دهد. این حساسیت باعث افزایش حجم علائم شما می شود. یکی از راه‌هایی که روان‌شناسان می‌توانند با شما کار کنند این است که به شما راه‌هایی را برای کاهش سرعت واکنش سیستم عصبی خودمختار، با استفاده از ابزارهای آرام‌سازی پیشرونده عضلانی، تصویرسازی هدایت شده، تمرکز متمرکز یا حتی بیوفیدبک آموزش دهند.

اساساً، یادگیری و تمرین این رفتارها، بر کاهش حجم علائم شما تأثیر می گذارد و می تواند تعداد روزافزونی از روزهای کم علائم را برای شما رقم بزند. سندرم روده تحریک پذیر  یک بیماری مزمن است. هیچ قرص جادویی وجود ندارد که علائم شما را از بین ببرد یا ساعت را به زمان «قبل از شروع همه چیز» برگرداند. به همین دلیل، تمرکز نهایی درمان با روانشناس، به حداقل رساندن ضعف و ناراحتی ای است که در نتیجه‌ی علائم خود، احساس می کنید.

این نکته مهم است که؛ فقط به این دلیل که یک روند بیماری، مزمن یا طولانی مدت است به این معنی نیست که شما باید از آن رنج ببرید. کار با روانشناس یکی از راه های دسترسی به طیف وسیعی از ابزارهای جدید برای زندگی با سندرم روده تحریک پذیر  است.

کار با یک روانشناس تنها بخشی از این رویکرد درمانی است و نشان داده شده است که مکملِ موثری برای درمان زیست پزشکی است. با استفاده از ترکیبی از ابزارها و طرح های مورد بحث در این مبحث، بیماران می توانند کاهش قابل توجهی در علائم خود مشاهده کنند

درد چیست؟ منظور از درد حاد و یا مزمن چیست؟

وقتی سیگنال ها از طریق رشته های عصبی برای تفسیر به مغز می رسند، افراد احساس درد می کنند. این مسئله اغلب نتیجه آسیب بافتی است و به بدن اجازه می دهد تا به آن واکنش نشان دهد و از آسیب جلوگیری کند.

تجربه درد برای هر فردی متفاوت است و راه های مختلفی برای احساس و توصیف درد وجود دارد. این تنوع در برخی موارد می تواند تعریف و درمان درد را چالش برانگیز کند.

منبع:medicalnewstoday.com

ترجمه: نرگس حسینی نیا

درد می تواند کوتاه مدت یا طولانی مدت باشد و در یک مکان باقی بماند یا در سراسر بدن پخش شود.

در این پست به علل و انواع مختلف درد، راه های تشخیص آن و نحوه مدیریت حس ها می پردازیم.

علل

افراد زمانی احساس درد می کنند که اعصاب خاصی به نام گیرنده های درد، آسیب بافتی را شناسایی کرده و اطلاعات مربوط به آسیب را در طول طناب نخاعی به مغز منتقل می کنند.

به عنوان مثال، لمس یک سطح داغ پیامی را از طریق یک قوس بازتابی در نخاع ارسال می کند و باعث انقباض فوری عضلات می شود. این انقباض دست را از سطح داغ دور می کند و آسیب بیشتر را محدود می کند.

این رفلکس قبل از رسیدن پیام به مغز اتفاق می افتد. هنگامی که پیام درد می رسد، باعث می شود که فرد احساس ناخوشایندی کند – درد.

تفسیر مغز از این سیگنال ها و کارایی کانال ارتباطی بین گیرنده های درد و مغز نحوه تجربه درد را به فرد دیکته می کند.

مغز همچنین ممکن است مواد شیمیایی حس خوب مانند دوپامین را برای مقابله با اثرات ناخوشایند درد آزاد کند.

در سال ۲۰۱۱، محققان تخمین زدند که درد سالانه بین ۵۶۰ تا ۶۳۵ میلیارد دلار هزینه درمان، دستمزدهای از دست رفته و روزهای از دست دادن کار برای ایالات متحده هزینه دارد.

انواع

درد می تواند حاد یا مزمن باشد منبع مورد اعتماد.

درد حاد

این نوع درد عموماً شدید و کوتاه مدت است. به این صورت است که بدن فرد را از آسیب یا آسیب بافتی موضعی آگاه می کند. درمان آسیب زمینه ای معمولاً درد حاد را برطرف می کند.

درد حاد واکنش جنگ یا گریز بدن را تحریک می کند که اغلب منجر به ضربان قلب و سرعت تنفس سریع تر می شود.

انواع مختلفی از درد حاد وجود دارد:

درد جسمی: فرد این درد سطحی را روی پوست یا بافت های نرم درست زیر پوست احساس می کند.

درد احشایی: این درد از اندام‌های داخلی و پوشش‌های حفره‌های بدن منشا می‌گیرد.

درد ارجاعی: فرد درد احشایی را در مکانی غیر از منبع آسیب بافتی تجربه می کند. به عنوان مثال، افراد اغلب در هنگام حمله قلبی شانه درد را تجربه می کنند.

درد مزمن

این نوع درد به مراتب بیشتر از درد حاد طول می کشد و اغلب درمان ندارد. درد مزمن می تواند خفیف یا شدید باشد. همچنین می تواند مداوم باشد، مانند آرتریت، یا متناوب، مانند یک دوره میگرن. درد متناوب در موارد مکرر رخ می دهد اما بین شعله ور شدن متوقف می شود.

واکنش‌های جنگ یا گریز سرانجام در افراد مبتلا به درد مزمن متوقف می‌شود، زیرا سیستم عصبی سمپاتیک که این واکنش‌ها را تحریک می‌کند با محرک درد سازگار می‌شود.

اگر موارد کافی از درد حاد رخ دهد، می توانند سیگنال های الکتریکی را در سیستم عصبی مرکزی (CNS) ایجاد کنند که باعث تحریک بیش از حد رشته های عصبی می شود.

این اثر به عنوان “Windup” شناخته می شود، که تجمع سیگنال های الکتریکی را با یک اسباب بازی باد کردن مقایسه می کند.

پیچیدن یک اسباب بازی با شدت بیشتر باعث می شود که اسباب بازی برای مدت طولانی تری سریعتر کار کند. درد مزمن نیز به همین صورت عمل می کند، به همین دلیل است که فرد ممکن است مدت ها پس از رویدادی که برای اولین بار آن را ایجاد کرده احساس درد کند.

توصیف درد

روش‌های تخصصی‌تر دیگری برای توصیف درد وجود دارد.

شامل:

  • درد نوروپاتیک: این درد به دنبال آسیب به اعصاب محیطی که مغز و نخاع را به بقیه بدن متصل می کند، رخ می دهد. می تواند مانند شوک الکتریکی احساس شود یا باعث حساسیت، بی حسی، سوزن سوزن شدن یا ناراحتی شود.
  • درد فانتومی: درد فانتومی پس از قطع عضو ایجاد می شود. این به احساسات دردناکی اشاره دارد که انگار از اندام گم شده می آیند.
  • درد مرکزی: این نوع درد اغلب به دلیل انفارکتوس، آبسه، تومور، دژنراسیون یا خونریزی در مغز و نخاع رخ می دهد. درد مرکزی ادامه دارد و از خفیف تا بسیار شدید متغیر است. افراد مبتلا به درد مرکزی احساس سوزش، درد و فشار را گزارش می دهند.

دانستن نحوه توصیف درد می تواند به پزشک کمک کند تا تشخیص دقیق تری ارائه دهد.

تشخیص

توصیف ذهنی یک فرد از درد، در تشخیص به پزشک کمک می کند.

هیچ مقیاس عینی برای تشخیص نوع درد وجود ندارد، بنابراین پزشک سابقه درد را بررسی می کند.

پزشکان از فرد می خواهند که موارد ذیل را شرح دهد:

  • ویژگی همه دردها، مانند سوزش، نیش زدن، یا چاقو زدن
  • محل، کیفیت و پراکندگی درد، به این معنی که فرد درد را در کجا احساس می‌کند، چه احساسی دارد، و به نظر می‌رسد که تا چه اندازه گسترش یافته است.
  • چه عواملی باعث تشدید و تسکین درد می شود
  • زمان هایی که درد در طول روز رخ می دهد
  • تأثیر آن بر عملکرد روزانه و خلق و خوی فرد
  • درک فرد از درد خود

چندین سیستم می توانند درد را شناسایی و درجه بندی کنند. با این حال، مهم ترین عامل در تشخیص دقیق، ارتباط واضح بین فرد و پزشک است